6 قدمي شد
واي خيلي ذوق زده ام. ديشب داشتم شام درست مي كردم و ارمياي شيطون از اونجايي كه عاشق هم زدن و آشپزي شده مدام غر مي زد تا بغلش كنم و به من كمك كنه،ولي چون مي خواستم جاتون خالي ماكاروني رو آبكش كنم بردم گذاشتمش پيش بابايي و گفتم همين جا بمون مامانم خطرناكه و بلند شدم كه برم به طرف آشپزخونه،ارميا هم دستش به من بود و دستش كه از من رها شد دقيقا 6 قدم اومد به طرف من . با صداي بلند و ذوق فراوون قدمهاشو مي شمردم. تازه فهميد كه داره راه ميره و يكدفعه نشست روي زمين. قربون شكل ماهش و پاهاي كوشمولوش برم كه تاتي تاتي مي كنه. واي خدا كي ميشه بدو بدو كنه و من هم به دنبالش. راستي رو...
نویسنده :
مامان ارميا و ایلمان
11:49